دوشنبه، بهمن ۰۸، ۱۳۸۰

 
الفبای آفريقا ـ عباس کيارستمی
خلاصه داستان فيلم
صندوق بين المللی توسعه کشاورزی سازمان ملل ( International Fund for Agricultural Development or IFAD ) از کيارستمی می خواهد فيلمی درباره وضعيت کودکان يتيم اوگاندايی و تلاش های سازمان « فعاليت بانوان اوگاندا برای نگهداری ايتام » (Uganda Women’s Effort to Save Orphans or UWESO ) برای رسيدگی به آنها بسازد. وی با يک دوربين دستی ديجيتال بار سفر می بندد و از همان فرودگاه فيلمبرداری می کند تا پرواز بازگشت.
* * *
درباره فيلم
اگر دلتان را صابون زده ايد که فيلمی ببينيد به معنای متعارف ( يا نا متعارف ) سينمايی، و در ذهنتان از گذشته های دور تا امروز، مسافر، نان و کوچه، ... ، خانه دوست کجاست؟، زير درختان زيتون و طعم گيلاس ( باد ما را خواهد برد که هنوز اکران عمومی نشده است ) را مرور می کنيد، خدمتتان عارضم که بی خود صابون حرام نکنيد که خبری نيست. الفبای آفريقا با مهربانه ترين نگاه و تعبير، يک فيلم يادگاری ضعيف خانوادگی است که اگر نام کيارستمی را يدک نمی کشيد محال بود همين چند خط را هم حرامش کنم.
دو يادداشت به بهانه فيلم
1
دين افيون توده هاست. اين جمله جنجالی کارل مارکس را کمتر کسی است که نشنيده باشد. يکی از تم های مطرح در الفبای آفريقا، آمار فزاينده تعداد کودکان يتيم بجا مانده از مرگ و مير بی محابای ناشی از ايدز و مخالفت مقامات کليسای کاتوليک است با استفاده از وسايل پيشگيری از بارداری، که معتقدند بدين ترتيب بی بند و باری و فساد گسترش می يابد. البته راه حل ديگری را پيشنهاد می کنند: آقا پسرها و خانم دخترها! باکره بمانيد. به همين راحتی. نمی دانم چرا ياد عبارت « حالا حکايت ماست » عمران صلاحی افتادم.
2
جهانی فکر کنيم، منطقه ای عمل کنيم ( Think Global, Act Local ). شعار سازمان ملل است که تا به حال حتماً شنيده ايد. اما اين شعار در واقع برعکس است ( ياد نقد مارکس افتادم بر تز هگل مبنی بر تقدم ايده بر عمل ). يعنی کسی جهانی فکر می کند ( می تواند فکر کند ) که منطقه ای عمل کرده باشد ( کند ) و از همين روست که آثار کاملاً مبتنی بر جغرافيا و تاريخ کيارستمی، خصلتی جهانی می يابد. درست برعکس فرايند توليد الفبای آفريقا که اول فکر جهانی است بعد عمل منطقه ای.
* * *
مشخصات کامل فيلم
گفتگو با عباس کيارستمی درباره فيلم

یکشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۰

 
مسافر ری ـ داود مير باقری
خلاصه داستان فيلم
عبد العظيم حسنی از سوی امام وقت مامور هدايت شيعيان ری می شود. مامورين خليفه عباسی، در تعقيب اويند اما وی با از سر گذراندن ماجراهايی به سلامت به مقصد می رسد.
* * *
مسافر ری، آخرين فيلم داود مير باقری از زوايای متعدد قابل بررسی است. چرا که به سينمای دينی تعلق دارد و صرف نظر از مناقشاتی که بر سر تعريف اين سينما وجود دارد، در جامعه ما به خودی خود مورد اقبال و توجه ويژه است. اينکه روايت تاريخی با روايت سينمايی چه مناسبتی دارد؟ مقدسين چگونه قابل نمايشند؟ و هنر در اين مقام چه خدمتی می تواند به دينداری کند؟ پرسش هايی است که به بهانه اکران عمومی مسافر ری، در اين نوشته مورد بررسی قرار می گيرد.
روايت تاريخی يا روايت سينمايی؟
نهاد دين و بانيان و موسسين آن، تاريخی و در نتيجه مشمول گرد و غبار ايامند. چيزهايی به عنوان تاريخ از ايشان نقل شده است که جنبه هايی از واقعيت آنها را بيان می کند و بخش های بيشتری را فرو می گذارد. همين مقدار اندک نيز با روايات ضد و نقيض، دچار تيرگی و ابهام می شود. متخصصين تاريخ اديان، سعی و همتشان مصروف روشنگری در همين زمينه است. هر چند که اذعان دارند دانش تام و تمام نزد خداوند ( و نه خداوند ) است.
سينما اما همانند هر هنر ديگر، اصلاً و اصولاً با خيال و خيال پردازی آميخته است و هنريتش حکم می کند که پايبند واقع و هست ها نباشد و توسن خيال را رها بگذارد. از همين رو روايت سينمايی به خودی خود، هر اندازه هم که ادعای پايبندی به تاريخ ـ آن هم تاريخی آن چنان ناپالوده که ذکرش رفت ـ داشته باشد، باز هم روايتی است متکی بر عنصر خيال از دريچه چشم و ذهن فيلم ساز که در ذهن و خيال تماشاگر از نو و به فراخور ساخته و پرداخته می شود.
سينما جز عنصر خيال که در ذات همه هنرهاست، بر تعليق و کشمکش نيز اتکا دارد که خصلت هنرهای نمايشی و دراماتيک است. تعليق، کشمکش و درگيری در روايت سينمايی بايد بيش از همه آن وجوهی باشد که لزوماً در واقعيت تاريخی يافت می شود. يعنی بايد برجسته سازی و استيليزه شود و به مدد شخصيت پردازی، فضا سازی، طرح و توطئه و از اين قبيل، قالبی دراماتيک يابد. شکل بارز و زنده اين تلاش موفق را در تعزيه ها و شبيه خوانی ها می توان يافت. کمتر کسی است که در اين نمايش ها به دنبال تاريخيت صرف باشد. هدف ايجاد حس همدلی با آن شخصيت مثالی است که البته به خوبی هم بر آورده می شود.
مسافر ری مير باقری با چنين ملاحظاتی، طبيعی است که به استقلال قابل بررسی باشد ( و بايد هم چنين باشد ). صرف وجود عبد العظيم نامی برای داستان پردازی و پرداخت سينمايی مسافر ری کافی بوده است. حدود زمانی شيوه های گويش و پوشش و حکام و حوادث و ... را به اجمال در اختيار می گذارد که می تواند مورد استفاده قرار گيرد يا نگيرد. اما نبايد فراموش کرد هدف چنين روايتی چيست؟
مير باقری اما، در مسافر ری، نه در روايت سينمايی و دراماتيک خود موفق است و نه در هدف چنين سينمايی. فيلم بسيار طولانی، کشدار و کسل کننده می نمايد و اين به معنای عدم توفيق مير باقری در ايجاد تعليق و کشش است. جای تاسف است که مير باقری نمی تواند ديگر بار، موفقيت سريال ستودنی امام علی را تکرار کند و با آن فرسنگ ها فاصله دارد. گويی خالق اين دو، يکنفر نباشد. جدای از ناکامی در شکل گيری درام، که عمدتاً به داستان باز می گردد، ديالوگ های سطحی، بازی های ضعيف و شخصيت های تک بعدی و بدون احساس، از ايجاد حس همدلی با قهرمان سفر ری، ممانعت می کند.
شان قدسی و شيوه نمايش
مقدسين، دست کم در دين اسلام بدون چهره اند. اينکه ممنوعيت شمايل گری و تصوير سازی است که به هاله قدسی انجاميده يا هاله قدسی موجب امتناع و ممنوعيت تصويرگری گشته، مسئله مهمی است که بايد در جای خود مورد کنکاش قرار گيرد. ليکن آنچه در اينجا به بحث مربوط است کم و کيف تصوير ساختن از مقدسين است.
نمايش های تعزيه و شبيه خوانی، همانگونه که از نامگذاری آنها بر می آيد، با دو تمهيد از پس اين مانع برآمده اند. ابتدا اينکه روايت از زبان راويان « روايت » می شود تا حضار فاجعه را در ذهن تجسم کنند و بر آن عزا و ماتم بگيرند و بگريند. ديگر اينکه مقدسين، بدون صورت و شبيه به شخصيت های اصلی، گرفته می شوند، بی هيچ شک و شبهه ای در اينهمانی پنداری در ذهن مخاطب. هدف در هر حال به خوبی تامين می شود. ديالوگ ها بسيار پر سوز و گداز، داستان به شدت دارای تعليق و کشمکش و بازی ها کاملاً احساسی و برون گراست و اين همه ، هم موفقيت درام و هم تحقق هدف اولی نمايش را تضمين می کند.
مسافر ری می خواهد تا حدی از شان قدسی قهرمان بگريزد و گام کوچک اما جسورانه ای در نمايش صورت عبد العظيم بر می دارد ( کاری که در امام علی ناممکن می نمود ). مير باقری از اين حد پيشتر نمی رود و در عرفی سازی قهرمانش خطر نمی کند. بنابر اين شخصيت تجسد يافته قهرمان به واسطه فقدان سايه ـ روشن و قوت و ضعف های انسان زمينی، تک بعدی، غير انسانی و غير قابل باور می شود. آنقدر که به کليشه ای تقليل مي يابد و می توان نام هر يک از ديگر مقدسين را بر آن گذاشت. شايد اگر بتوان گفت رمز موفقيت مير باقری در سريال امام علی استفاده از تمهيدات عاريتی از شبيه خوانی و تعزيه گردانی بوده است، آنگاه بتوان سر ناکامی وی در مسافر ری را حدس زد: قرار دادن عبد العظيم در برزخ يک شبيه قدسی و يک شخصيت عرفی، که حاصلی بجز بی هويت ساختن قهرمان سفر و در نتيجه عدم همدلی تماشاگر با وی به همراه ندارد. بگذريم که مير باقری در مسافر ری، در خلق شخصيت های عرفی هم موفق نيست. چرا که به اقتباسی بی معنی از شخصيت های پر رنگ سريال امام علی بسنده کرده است.
خدمت سينمای دينی به دينداری
اگر کسی در چند و چون حکايت ها و روايت ها در نمايش های تعزيه گردانی و شبيه خوانی، شک داشته باشد، در تاثير گذاری آنها بر دينداری مردم و زنده نگهداشتن اسطوره های دينی، کمتر کسی ترديد کند. اين نمايش ها، آگاهی هايی را از طريق بيان تصويری و دراماتيک با احساسات و عواطف مردم آغشته و در ضمير افراد به شکلی عميق و ريشه دار حک می کند که به سادگی و به زودی زوال نمی پذيرد.
مير باقری با آگاهی از اين تاثير و تاثر، آگاهی تازه ای می آفريند که اگر آن را بهتر پرداخته و به تصوير کشيده بود، به خوبی نيز توسط مخاطب درونی می شد. مسافر ری، روايتی ديگرگونه است که در آن تاکيد بر عقل، استدلال و گفت و گوست و نه تيزی شمشير و قوت بازو. عبد العظيم مير باقری، منادی وحدت است ميان فرق که با خرافات به صراحت و بدون مماشات می ستيزد و راه را، تلاش بخردانه برای به چنگ آوردن مغز دين، و جهاد را، جهاد فکری در شناخت بهتر، فراگيرتر و بنيادی تر معرفی می کند، نه جنگ و خون ريزی.
اطلاعات بيشتر درباره فيلم

سه‌شنبه، دی ۱۸، ۱۳۸۰

 
قطعه ناتمام – مازيار ميری
خلاصه داستان فيلم
مرد جوانی در پی بانويی است خواننده به نام حيران. حيران نه تنها بر تمام آوازهای محلی تسلط دارد، که از صدايی دل انگيز نيز برخوردارست. حال که پس از انقلاب آواز خوانی بانوان منع شده است، جوان دانشجو می خواهد صدای حيران را ضبط کند. اما حيران که زندانی است، بنا بر کدورتی کهنه تمايلی به خواندن ندارد. ولی در آخر با وساطت پسرش رضايت می دهد.
* * *
قطعه ناتمام نام با مسمايی است برای اثری که همچون جنينی نارس، ترحم مخاطبش را بر می انگيزد و حتی اسباب وحشت و چندشش می شود. کار مازيار ميری نه داستان بدرد بخوری دارد و نه بازی روان و چشمگيری. يک مضمون نسبتاً جالب و کنجکاوی برانگيز ( بخصوص پسند مديران و داوران جشنواره های فرنگی ) که بدون هيچ تلاشی برای پرداخت دراماتيک و يا دست کم استيتيک، با ضرب آهنگی کند و کشدار رها شده است.
فکرش را بکنيد واقعاً چه لزومی داشت اين آقا پسر گل گلاب ( و نه يک دختر خانم ) بدنبال چنين ماموريت حساسيت برانگيزی برود؟ آنهم به تنهايی؟ يعنی نمی شد اين جوان خام يک همراه مونث داشته باشد که هم از رنج سفرش بکاهد و هم در ضبط آواز بانوان ياريش دهد؟ نه، نمی شد، چون به اين ترتيب فاتحه کل فيلم خوانده می شد.
بازی که هيچ. بيننده با يک مشت عور و ادا طرف است که نمی داند بر وقت و پول هدر رفته و اعصاب و شعور به بازی گرفته شده اش بخندد يا گريه کند. لهجه بازيگران (؟) که معرکه است. ترکيبی از لری و خراسونی و تهرونی که با قر و قميش های آنچنانی بيان می شود.
اما شعار تا دلتان بخواهد دارد. از زندانی بودن ( بی دليل ) حيران و تمثيل پرنده در قفس بگيريد تا پارتی بازی مامورين و نان به نرخ روز خوردن مسئولين و نادانی و تعصب مردم بومی و بيانات گهربار کلفت خانه عمه خانم اندر باب رخت بربستن شادی و دل و دماغ از ميان مردم و...
بالاخره اگر جفت پاهايتان را کرده ايد در يک کفش و الا و بلا می خواهيد هر طور شده برای تماشای قطعه ناتمام برويد، پس بالا غيرتاً موبايل با خودتان نياوريد. چون ممکن است در طول فيلم وسوسه شويد به چند تا از دوستانی که مدتهاست از آنها بی خبريد، زنگ بزنيد و خلاصه حالی و احوالی و ... که خوب کار اخلاقی و پسنديده ای نيست.
گفتگو با مازيار ميری

سه‌شنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۰

 
شب يلدا- کيومرث پور احمد
خلاصه داستان فيلم
حامد احمد زاده، پس از اينکه همسرش ( مهناز ) را به همراه دختر کوچکش راهی خارج از کشور ( آلمان ) می کند، در می يابد مهناز قصد گرفتن پناهندگی از کشور سوئد را دارد. حامد با دغدغه اينکه آيا مهناز دوستش دارد يا نه، دار و ندارش را برای وی می فرستد و در اين مدت با زنی نا شناس به نام پريا ( که وسايل ممنوعه را برای او به خارج می فرستد ) تماس تلفنی دارد. مهناز طلاق می گيرد با ديگری ازدواج می کند و از سوئد پناهندگی می گيرد. حامد مطلع می شود مادرش در حال مرگ است، درمانده و مستاصل، در انتهای راه، پريا را می بيند که با دسته گل بزرگی پشت در ايستاده است.
* * *
پور احمد به کمک بازيگر مستعدی به نام محمد رضا فروتن، از يک فيلمنامه ساده و سر دستی، فيلمی می سازد که تماشاچی اش را تا انتها نگه می دارد و اين يعنی قوت کارگردانی. شب يلدا يک ملودرام خانوادگی است بی هيچ ادعای گزاف. اما در همين حد نيز نکات قابل تاملی در خود دارد که سعی می کنم به دو نکته اشاره نمايم.
زبان چيز ها
شب يلدا تقريباً به تمامی در يک لوکيشن ثابت ( آپارتمان حامد ) شکل می گيرد و از آنجا که پوراحمد زبان چيزها را می شناسد، می تواند بار سنگين روايت را ميان فروتن و آنها تقسيم کند. نرمی و لطافت صابون، انحنای اغواگرانه شيشه عطر زنانه و شميم آشنای آن، لباس های داخل کمد، عکس های قاب گرفته بر در و ديوار، فيلم های خانوادگی و ... هريک در موقعيتی خاص، مورد تاکيد قرار می گيرند. چيزها، چه در کلوز آپ هايی که فيلمبردار می گيرد و چه در بازی فروتن با آنها، حاوی بار احساسی و عاطفی بخصوصی می شوند که تماشاگر را از دلزدگی ناشی از تصاوير تکراری لوکيشن ثابت، نجات می دهد و البته دارای شخصيت شده بخشی از بار روايت را بر دوش می کشد. برای مثال انار آب لمبو شده ای که حامد آن را دور نمی اندازد، و دو باره بر آن مک می زند، بادش می کند و باز می مکدش، هويت ممتازی پيدا می کند که در پايان فيلم، يعنی زمانی که فاتحه هر چه عشق، زندگی و سرزندگی است خوانده شده، پوسيده اش در مشت حامد پودر می شود!
زن و گربه
نه، فروتن تنها بازيگر فيلم نيست. از چيزها گفتم ولی از گربه ملوس نگفتم. گربه ملوس از بدو راهی شدن مهناز، جای او را می گيرد. اگر نماد ها، اسطوره ها و افسانه ها را يکسره کنار بگذاريم و ناديده بگيريم، باز هم پوراحمد چنان فرايند اينهمانی گربه و زن را پر رنگ و قوی تصوير می کند که بدون اغراق نمی توانيم ميان ناز و ادا و کرشمه های گربه و زن از يک سو و بی وفايی و نمک کوری آنها از سوی ديگر، رابطه ای برقرار نکنيم. هر چند که پوراحمد قصد دارد با خلق پريا ( به عنوان نسخه زنانه داستان حامد ) از تندی آتش زبانش بکاهد ولی يک شبح تلفنی کجا و يک ما به ازای حی و حاضر کجا؟
پايان بد
پوراحمد با تجسم بخشيدن به صدای پريا و آوردنش به در خانه حامد، بزرگترين لطمه را به فيلم وارد ساخته است. چرا که آن تصور و تخيل عالی و متعالی که تماشاچی می تواند داشته باشد، را به سادگی از بين می برد. چيزی که رخشان بنی اعتماد در بانوی ارديبهشت از آن به خوبی پرهيز کرد و تا پايان فيلم، تماشاچی را در خماری ديدن روی آن صدای دلنشين و همراه دلارام گذاشت و به واقع اثری اصيل و ماندگار با تاويل های بی انتها و بی شمار در ذهن تماشاگر ثبت نمود. ای کاش پوراحمد نيز با چنين اثری دلپذير شب يلدا را به پايان می برد.
اطلاعات بيشتر درباره شب يلدا

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]