یکشنبه، بهمن ۱۱، ۱۳۸۳

 
When father was away on business (1985) Emir Kusturica

در دوره خفقان حزب کمونیست در یوگسلاوی پدر خانواده بر اثر یک شوخی از سر بی احتیاطی، گرفتار و تبعید می شود.
* * *
تم اصلی فیلم بسیار شبیه رمان شوخی کوندرا است؛ به همان سادگی آدم ها گرفتار خشونت سبوعانه می شوند. اما فیلم ضربآهنگی ملایم، یکدست، مطبوع و عمیقاً تاثیرگذار دارد. به قسمی که در پایان طعم گس و حتی تلخ آن را دوست داری مزمزه کنی (برعکس شلوغی و هیاهوی زیرزمین).

شخصیت های اصلی و فرعی، همه بسیار پخته و جاندارند و هیچیک فدای روایت نشده اند.
و موقعیت ها در اکثر مواقع در حد شاهکار خلق شده اند.
...

دوشنبه، دی ۲۸، ۱۳۸۳

 
خوابگاه دختران (1383) محمد حسین لطیفی
رویا دختر دانشجویی است که سر از راز قاتلی مبتلا به اسکیزوفرنی در می آورد. قاتل می خواهد وی را نیز به قتل برساند ...
* * *
ترس جان مایه خوابگاه دختران است؛ آنهم ترس هایی بیرونی و از سر جهل به چیزها که خوب درآمده و به همان نسبت تعلیق ها که مخاطب را نگه می دارد.
هر چند داستان فیلم از هم گسیخته و فاقد منطق درونی قابل قبولی است.
به علاوه،
شیوه روایت هم منسجم و دارای ضربآهنگ مناسب و متناسب نیست.
بازی ها هم تعریفی ندارد.
بهر حال برای یکبار دیدن تماشاگر را تا انتها می کشد،
بگذریم که در انتها دست خالی روانه می کند!
* * *
یادداشت سرکیسیان در روزنامه شرق

یکشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۳

 
ادامه
مسئله اصلی زیرزمین، ساخت واقعیت است و چگونگی شکل گیری، تصلب و تحول آن؛ منتها از زاویه ای بسیار مدرن که مبتنی است بر یک روایت کلان و اصلی از واقعیت و الباقی روایت ها فرعی و حاشیه ای...
دنیای زیرزمین، دنیایی است ساخته و پرداخته «مارکو»؛ اما دنیای مارکو ساخته و پرداخته کیست؟
...
مارکو دلسپرده ناتاشا ست؛ ناتاشا به فرمان او وارد زیرزمین می شود و نقشی که مارکو برایش مقرر کرده است، بازی می کند
در حالی که می داند چگونه مارکو عده ای را در دنیای وهمی به استثمار کشیده است، ولی به این بازی تن می دهد.
شاید چون منافعش ایجاب می کند،
شاید چون مارکو ـ هنرمند شاعر ـ آنقدر خوب دروغ می گوید که از هر راستی راستتر به نظر می رسد،
...
اما مارکو این همه را برای ناتاشا می کند
...
دنیای اصلی مدنظر امیر کوستوریکا، همان دنیایی است که مارکو بی رحمانه دست اندر کارش است تا منافعش را در هر حال و به هر صورت حداکثر سازد.
هر چند دنیایی است شاد و شنگول
و پر از جک و جانور بازیگوش از سر ناهشیاری
دنیایی از بس غیرانسانی
سبک و مفرح
و
البته در عین حال برای آنانکه همچون کارگردان ما می دانند و می فهمند بسیار تلخ و عفن
...
اما دنیای بی غل و غش اموات تنها دنیایی است که چون به جایی برنمی خورد همه را در کنار یکدیگر شاد و خوش و خرم به شادخواری و ترقص وامی دارد.
...
تراژدی آنجاست که پتار ساکن دنیای وهمی زیرزمین وارد دنیای واقعی روی زمین می شود و ناخواسته و ندانسته سر از معرکه دیگری می شود
یعنی دنیای وهمی که کارگردان دیگری ـ کارگردانی غیرواقعی در مقابل کارگردانی واقعی مارکو و یا کارگردانی واقعی تر کوستاریکا ـ برای بازسازی زندگی واقعی او
بر اساس روایت نه چندان واقعی مارکو درباره او
می سازد
و
در آن فرانتس مادر مرده را
که یکبار او را در مرز دنیای واقعی و غیرواقعی کشته بود
و او خود را به مردن زده بود در حالیکه واقعاً نمرده بود
بکشد
آنهم فرانتسی که در دنیای واقعی توسط مارکو کشته شده است
و اینبار فرانتس غیرواقعی در دنیایی غیرواقعی به دست پتار واقعی و به طور واقعی کشته می شود!
...

چهارشنبه، دی ۲۳، ۱۳۸۳

 
ادامه
زیرزمین تا آنجا که هنوز شخصیت های اصلی ساکن دنیای زیرزمینی ساخته و پرداخته مارکو آواره دنیای روزمینی نشده اند
فیلمی یکپارچه، با ضربآهنگی خوب و در عين حال غافلگیر کننده است
به قسمی که بیننده در سایه روشنای واقعیت، وهم، فراواقعیت، شناور می ماند
مبهوت.
اما در نیمه دوم فیلم، ضرباهنگ از دست می رود، ترفندها لو رفته است و حال و هوای فیلم به سمت کاریکاتوری شدن و انقطاع از روایت های دیگرگونة واقعیت ـ فراواقعیت می رود.
جدای اینکه برخی ایده ها هم (مثل حیات اموات در زیر آب) آشنا و تکراری به نظر می رسد و آن طراوتی که در ايده های نیمه نخست به چشم می آید، رنگ می بازد.
کافی است
فصل مواجهه پتار و پسرش با صحنه های فیلمبرداری بازسازی واقعه تاریخی مبارزه پتار با آلمانی ها را
که اعصاب خردکن می شود از فرط رو بودن و به قول دوستان مجله فیلم گل درشت بودن
با فصل شاهکار و بی نظیر حضور پتار و مارکو در تماشاخانه و چگونگی ربودن ناتاشا مقایسه کنید.

به هر حال زیرزمین کوستاریکا فیلمی است دیدنی که می توان مدتها درباره اش نوشت
از موسیقی شاد و سرخوشانه و در عین حال طنزگونه اش گرفته تا شخصیت پردازی عالی مارکو.

امیدوارم بتوانم از فرصت های پراکنده ای که دست می دهد نهایت استفاده را برای نوشتن مطالبی منسجم (یادش بخیر) ببرم.

دوشنبه، دی ۲۱، ۱۳۸۳

 
Underground (1995) Emir Kusturica
* * *
خلاصه داستان فیلم
مارکو و پتار دوستان قدیمی و بسیار صمیمی در آغاز جنگ جهانی دوم پیوستن به حزب کمونیست را با «سرقت از اغنیا و بخشیدن به فقرا» جشن گرفته اند. یوگوسلاوی به اشغال آلمان در می آید و پتار و جمعی از دیگر افراد تحت تعقیب در زیرزمین خانه ای که مارکو برای آنان دست و پا کرده است زندگی مخفیانه ای را آغاز می کنند؛ زندگی که بیست سال به درازا می کشد. در این مدت تنها کانال ارتباطی اهالی زیرزمین با دنیای بیرون از طریق مارکو است...
* * *
بعد از غیبتی کبری نوشتن از سر گرفتن دشوار است؛ آنهم برای مخاطبینی که همه از دست شده اند و به وادی اموات فراموش شده اشان سپرده اندت!
...
اما زندگی جاری است
اگر یادم آری
یا نه
من از یادت نمی کاهم
یک دم
هرگز
ای روزگار خوش
که نم نم
به سپیدی و شیارها
می سپاریم
بی رحم
...
بگذریم
فیلم خوب در این مدت کم ندیده ام
که از سینمای ایران
در درخشانی بود به امضای شوالیه
عباس کیارستمی
که
ده
باشد و در باره اش خواهم نوشت
روزی در این دنیا یا در آن دنیا ... یا نه در این دنیا نه در آن دنیا که دنیای دیگر و بهتری که خود خواهم ساخت به ابر و الماس و کمی هم نمک، شاید
خدا را چه دیدید
...
از فیلم های اکران روز هم پنجشنبه پیش که بارون سختی می بارید
و خیابان ها را سر ظهری بند آورده بود
و ما هم ناهار مفصلی در رستوران شاندرمن (بلوار کشاورز) خورده بودیم
و هوس فعل فرهنگی در وجودمان بیداد می کرد
و هزارن و دیگر،
می خواستیم خوابگاه دختران را ببینیم که سیانسش نمی خورد
بله برون برو هم که نبودیم
اینجوری شد که سر از رسم عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی در آوردیم
مال(با ملکی ایر لاین اشتباه نشود)ی نبود
ولی خوب، ای، خلقمان را هم تنگ نکرد
برای کار اول
حالا
...
* * *
دو نظر مثبت درباره رسم عاشق کشی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]