شنبه، خرداد ۱۶، ۱۳۸۳

 
مارمولک ـ کمال تبريزی

خلاصه داستان
رضا مارمولک دزد سابقه دار که به حبس ابد محکوم است با لباس آخوندی از زندان می گریزد اما در مسیر فرار ناموفق خود حوادثی را از سرمی گذراند که او را منقلب می سازد.
* * *
يك
مارمولك را بايد در پيوند با حواشي و زمينه اجتماعي و سياسي آن تفسير كرد و فهميد و گر نه جز بازي درخشان پرويز پرستويي فيلمي است متوسط و البته آبرومند و قابل قبول (مطلب ما فرشته نيستيم را ببينيد).

كمال تبريزي با نهايت استفاده از مزيت نزديكي به قدرت پس از فيلم جسورانه ليلي با من است گامي به پيش گذاشته و اين بار در مسير عرفي سازي (و تقدس زدايي از) مقدس ترين سازمان يعني سازمان روحانيت در نهاد ذاتاً مقدس دين برآمده است.

تلاشي كه به معناي توهين و يا تحقير روحانيت (و يا بسيج در ليلي با من است) نيست بلكه زدودن هاله قدسي از پيرامون افرادي است كه در هر حال انسانند نه بيشتر و در نتيجه واجد همان ويژگي هايي هستند كه نوع انسان از آن برخوردار است؛ چه از اين ويژگي ها خوشمان بيايد و آنها را عالي بدانيم و چه از آنها بدمان بيايد و داني شان بشماريم.

هر چند تبريزي شخصيت روحاني خود را كماكان پيچده در ابهامي ماورايي تصوير مي كند ليكن نزد تماشاچي ايراني كه داراي تجربه زيسته اي از روحانيان نشسته بر مصدر قدرت است، اين تصوير معنايي جز باج به ماموران سانسور نمي يابد (اگر چه كه همگي اذعان داشته باشند چنين افرادي بوده اند).

بدين ترتيب عمده نشانه هايي كه در مارمولك برجستگي يافته در گفتمان عرفي سازي قرار مي گيرند كه موجب خشم مقامات روحاني گشته است.

هيزي رضا مارمولك در لباس روحاني در مواجهه با زن جوان، از نظر رابطه دلالت ميان دال و مدلول در بستر فيلم، به رضا مارمولك باز مي گردد.
اما در پيوند با زمينه اجتماعي يا فرامتني به روحاني باز مي گردد كه رضا لباس وي را پوشيده است و در واقع نقش وي را با رندي بازي مي كند.
هيزي روحانيان روايت تازه اي نيست آنچه تازگي دارد نمايش آن بر پرده سينماهاي جمهوري اسلامي است!
در همين سكانس بايد ديد تماشاچي به چه مي خندد؟ آيا هيزي، خنده دار است؟ آن هم هيزي يك دزد كه از او انتظاري جز اين هم نداريم؟
يا هيزي يك مقام روحاني؟ كه به طور رسمي از او جز اين انتظار داريم؟
و يا نمايش هيزي توسط يك دزد (كه به طور رسمي از نقش او هيزي را انتظار داريم) در نقش يك روحاني (كه به طور رسمي از نقش او هيزي را انتظار نداريم ولي به طور غير رسمي از نقش او انتظار داريم)؟
طنز تلخ و گزنده تبريزي درست در همين جا است كه خلق مي شود. يعني در هيزي كه هم از دزد انتظار داريم و هم از روحاني!
شاهد اين معنا را در بازي طنازانه و همراه با لوندي بازيگر نقش زن مي توان يافت. در واقع زن نيز به خوبي موقعيت را درك مي كند: روحاني است كه در عين روحاني بودن (پرهيز از هيزي) هيز است!
بنا بر اين بايد رو را هم تنگ گرفت و هم عشوه گري كرد.
همين تضاد بايگوشانه كه در زندگي روزمره امان جاري است و كمتر بر آن اشراف مي يابيم و بدان مي خنديم، اينچنين پيش چشم آورده مي شود و به تلخي مي خنداندمان.

 
ادامه
و
بالاخره جان مايه اين فرايند پيوسته ساخت يابی حافظه چيزی نيست مگر اعتماد كه در روابط اجتماعي شكل مي گيرد. انگار شخصيت داستان بي كس و كار است؛ يله و رها از هر رابطه اي. نه پدر، نه مادر، نه برادر و خواهر و نه هيچ دوست و رفيقي! وحشتناك است و خوب فانتزي.

در واقع هر يك از ما از طريق كلي رابطه با ديگران (به ويژه ديگراني مهم و خاص همچون پدر، مادر، خواهر، برادر، زن، فرزند) در تعامليم؛ ديگراني كه به آنان اعتماد داريم. بدين ترتيب است كه نه تنها مي توانيم از زنده بودن خود اطمينان يابيم و از زندگي امروز خود صحبت كنيم كه مي توانيم درباره گذشته و حتي آينده خود ساعت ها حرف بزنيم.

بنابراين، تراژدي Memento در فقدان حافظه نيست، در فقدان اعتماد است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]