یکشنبه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۸

 
Czech Dream (2004) Vit Klusak and Filip Remunda
دو تا دانشجوی فیلم سازی در جمهوری چک، کمپین تبلیغاتی مفصلی برای
سوپرمارکت «رویای چک» به راه می اندازند و بدین ترتیب،
مردم را می کشانند برای مراسم افتتاحیه اما ...
* * *
فیلم مستند(1) بسیار آموزنده و در عین حال مفرحی است که
تماشای آن را به همه دوستان توصیه می کنم.
واقعا چه به لحاظ فرم و چه به لحاظ محتوا،
کار جسورانه ای است با درون مایه نقد مصرف گرایی(2).
اینکه مردم آزمندانه درپی خرید و
مصرف هستند و چه بسا از ارباب رسانه ها و
تبلیغات پرقدرت آنها و در نهایت صاحبان سرمایه،
چه گول ها که نمی خورند!
با یک چنین خط داستانی، دو فیلمساز ما راه می افتند تا
در کسوت دو سرمایه دار درست و حسابی،
کمپین پر و پیمانی برای سوپرمارکتشان به راه اندازند.
بنابراین، حرفه ای های روابط عمومی، عکاسی، گرافیک،
سازنده فیلم های تبلیغاتی و مطالعه بازار دست بکار می شوند.
و هر بار این پرسش مطرح می شود که
«آیا شما ـ هر بار یکی از افراد درگیر تبلیغات ـ اصولا
با این قبیل تبلیغات موافقید؟» که همه پاسخ ها منفی بود! و
در ادامه «پس چرا با این کمپین همکاری می کنید؟»
کلافه گی پاسخگویان خیلی جالب است. از یک طرف می گویند که
تحریص مردم و دامن زدن به مصرف کار ناپسندی است ولی
از سوی دیگر هم اشاره می کنند که
کار حرفه ای و پول درآوردن ایجاب می کند و
خلاصه چاره ای جز این ندارند که
کارشان را بهترین نحو انجام دهند!
...
یکی از بهترین قسمت های فیلم، پاسخ های مردم است به
پرسش هایی از این قبیل که
معمولا کی به خرید از سوپرمارکت می روند؟ و
در حین خرید از سوپرمارکت چه احساسی دارند؟ و
چقدر وقت صرف گشت و گذار در سوپرمارکت می کنند؟ و
اصولا چرا دوست دارند به سوپرمارکت بروند؟
پاسخ هایشان از این حیث جالب بود که
مرا یاد خودمان و تجربه فروشگاه های زنجیره ای شهروند انداخت!
سال های پس از جنگ، پس از سال ها عسرت و
نداشتن قدرت انتخاب، به یکباره
فروشگاهی می دیدی که انگار ته نداشت و
از هر چیز هر چقدر که می خواستی داشت و
از هر چیز ده ها جور و مدلش را چیده بود توی قفسه و
اگر چه بعید بود چیزی را که می خواهی، نتوانی در آن پیدا کنی، ولی
چیزهایی را می توانستی در آن پیدا کنی که حتی پیشتر فکرش را نکرده بودی!
و این تجربه منحصر بفردی را برای ما رقم می زد که
جایی برای رفتن و گشتن و تفریح کردن نداشتیم،
حالا چه چیزی می خریدیم، چه نمی خریدیم و
فقط از گشت و گذار و تماشای چیزها کیف می کردیم!
...
اما مردم برای چه آمدند؟ چرا برعکس شعارهای تبلیغاتی نامتعارف
«نیایید!»، «نخرید!» و «مصرف نکنید!» رویای چک، عمل کردند؟
پاسخ های متفاوتی می توان به این پرسش ها داد:
- حساب گری! این شاید ساده ترین گزینه باشد که
خیلی ها هم به آن اشاره کردند. اینکه کالایی را بتوانی
به قیمتی بسیار نازل و پایین تر از معمول بخری،
حتی اگر نیازی به آن نداشته باشی، وسوسه انگیز است!
در واقع، چرایی این قیمت نامتعارف را هم باید
در متعارف بودن آن جستجو کرد!
بسیاری از فروشگاه ها در بدو افتتاح برای
جلب مشتری از این سیاست استفاده می کنند.
- کنجکاوی، گشتن و تفریح کردن، و خرید اتفاقی چیزی که
معمولا در این مواقع شکار تلقی می شود،
انگیزه بسیاری دیگر بود.
- شعارهای تبلیغاتی نامتعارف هم در اقتصاد بازار متعارف است و
در نتیجه مردم شرطی شده را به عمل اقتصادی تشویق می کند.
معلوم است که هیچ بنگاه اقتصادی پول نمی دهد آگهی پخش کند و
به مردم بگوید فلان موقع افتتاحیه است،
جنس هایمان هم ارزان تر از جاهای دیگر است، ولی
شما نیایید، نخرید و مصرف نکنید!
عقل سلیم حکم می کند که منظور خلاف این بوده باشد و
این نهی کردن را باید به حساب جلب توجه بیشتر از سر
خلاف آمدی گذاشت تا هر چیز دیگر.
- پس اخلاق بازار و سرمایه داری و مصرف حکم می کند که
اعتماد کنی و بر اساس همان منطق سود و رقابت بجنبی و
از قافله عقب نمانی!
- به علاوه، همین نظام برای هر گونه خلاف آمدی،
جریمه مناسب و درخوری هم گذاشته است که
اگر کسی پا را از حق و حقوق خود فراتر گذاشت و
به ساحت دیگری یا دیگران تعرض کرد، باید جور آن را بکشد.
- پس جای عصبانیت و خشونت هم نیست!
- فقط می ماند نوعی احساس حماقت که
خیلی ها دست داده بود که
چرا بدون تامل، دنبال این تبلیغات راه افتاده اند؟
...
وقتی فکرش را می کنم می بینم اگر من هم بودم حتما می رفتم!
آنچه که در درجه اول مردم را به حرکت درمی آورد، اعتماد است و
در مرتبه بعد مثلا آزمندی!
...
نکته آخری که می خواهم اشاره کنم مسئله ای اخلاقی است.
آیا من محقق (یا هنرمند) حق دارم برای
تحقیق انسان شناسانه ام (یا پروژه هنری ام)
مردم را سرکار بگذارم؟
می توان با انسان ها مثل موش آزمایشگاهی بازی کرد؟
در دوره و زمانه ای که آزمایش بر روی حیوانات آزمایشگاهی را هم
برای اهداف بشردوستانه برنمی تابند، مشکل بتوان توجیهی برای
آزمایش هایی از این دست بر روی انسان ها دست و پا کرد!
...
1- درباره مستند بودن فیلم کمی تردید دارم
یعنی سرمایه کار را واقعا دولت تامین کرده بود؟
کمی دور از ذهن به نظر می رسد که
دولت پول دست دو تا جوان خام بدهد تا مردم را سر کار بگذارند و
بدین ترتیب، برای خودش شر درست کند.
2- درباره نقد مصرف گرایی هم باید تصحیحی صورت بگیرد و
بجای آن از مصرف زدگی استفاده شود.
و گرنه که مصرف چیز خوب و انسانی است.
اصلا بدون مصرف که انسان می میرد!
و چرخ خیلی از کارها اصلا نمی چرخد و
اصلا پیشرفت بشر منوط مصرف است. و
بدون مصرف که بشر بسیاری از اختراعات را هم نمی کرد.
بنابراین، در کاربرد آن باید احتیاط کرد.
مصرف زدگی به معنای اسراف و تباه کردن چیزها
و منابع و کالاها توجیهی ندارد. ولی
مصرف خیلی هم خوب است که
باید تشویق و ترغیب کرد افراد را به مصرف تا
این چرخ بچرخد و تولید شود و تولید بهبود یابد
و...

برچسب‌ها:


نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]