دوشنبه، اردیبهشت ۲۱، ۱۳۸۸

 
Ken Loach 1936-
کن لوچ انگلیسی و از کارگردانان صاحب سبک دنیا است که
متاسفانه پیش از این با او چندان آشنایی نداشتم مگر فیلم
The wind that shakes the barley 2006
را که از وی در سینما فرهنگ (قلهک) دیده بودم که در آن
به نحو تاثیرگذاری، با پرهیز از کلیشه های هالیودی مثل
استفاده از فوق ستاره ها، قهرمان پردازی، سکس، و یا خشونت،
از خلال داستانی پراحساس و در عین حال حماسی،
به موضوعی حساس و بخصوص برای او احتمالا پرمخاطره
یعنی بیدادگری نیروهای نظامی انگلیسی در ایرلند و
مبارزه آزادی خواهان ایرلندی با این اشغالگران،
پرداخته بود.

خوشبختانه طی این روزها فیلم های دیگری از لوچ دیدم. فیلم اول
Carla’s song 1996
داستان زن پناهنده(؟) ساندنیستی (نیکاراگوئه ای) است که سر از
گلاسگو درآورده و در آنجا با مردی تنها رابطه ای عاطفی برقرار می کند که
راننده اتوبوس است و این سرآغاز کشیده شدن ماجرا به
نیکاراگوا و آمیختن داستان با درگیری های خونین
انقلابیون و ضدانقلابیون مورد حمایت امریکا می شود. چرا که
زن در آرزوی یافتن پدر دخترش است...

در اینجا نیز سینمای لوچ بسیار به واقع گرایی گرایش دارد،
با حداقل قهرمان سازی و یا احساسات گرایی.

فیلم دوم
Hidden agenda 1990
به بازی های سیاسی می پردازد که به واسطه آن،
بیدادگری های نظامیان انگلیسی در ایرلند را لاپوشانی می شود.
داستان بازرسی انگلیسی است که برای تحقیق بر روی پرونده
ترور منجر به قتل خبرنگاری امریکایی در ایرلند ماموریت می یابد.
با پیش رفتن تحقیقات، معلوم می شود مقتول به سند محرمانه ای درباره
جنایت های هولناک نظامیان انگلیسی در ایرلند دست یافته بوده؛ سندی که
پای بسیاری از مقامات بلندپایه سیاسی را به میان می کشیده است...

فیلم سوم
My name is Joe 1998
خلاصه داستان از این قرار است که
جو که سابقا دائم الخمر بوده است، تصمیم دارد از طریق
فوتبال به دوستانش کمک کند پاک بمانند. مسیری که
طی کردن آن ـ دست کم در گلاسگو ـ چندان هم آسان نیست. چرا که
بنا به ماجراهایی ناچار می شود میان همکاری با توزیع کنندگان مواد مخدر،
نابودی یکی از دوستانش، و از دست دادن رابطه عاشقانه ای که
به تازگی پاگرفته است، یکی را انتخاب کند.

فیلم چهارم
Ae fond kiss 2004
این داستان هم در گلاسگو می گذرد و این بار لوچ به سراغ
عشقی پردردسر میان یک پسر مسلمان پاکستانی تبار و
یک زن ناشزه(؟) مسیحی کاتولیک می رود. چنان که
انتظار می رود ماجرا از دو نفر فراتر رفته و دو اجتماع سنتی
اقلیت قومی ـ مذهبی ـ مسلمانان پاکستانی تبار و کاتولیک ها ـ خود را
به تمامی درگیر آن چیزی می کنند که دو دلداده
حق خود و حریم زندگی خصوصی خود می دانند...

چنان که از این چند فیلمی که از لوچ دیدم برمی آید
دغدغه لوچ، موضوعات اجتماعی مبتلابه جامعه ای است که
در آن زندگی می کند! و از این رو است که
او یا سر از ایرلند درمی آورد که تاریخی یکسره مبارزه با
اشغالگری و بیدادگری دارد، و یا
سر از گلاسگویی که از حیث فقر و آسیب های اجتماعی،
به عبارتی بدترین شهر اروپا است. ولی
آنچه که به کارهای لوچ جلا و روشنی و گرما می دهد،
نگاه انسانی مثبت و گرمی است که
او به سوژه های خود دارد و بدینوسیله، داستان های خود را
به لحاظ احساسی، رنگ آمیزی مطبوع و متوازنی می کند.
به قسمی که هرگز با تماشای فیلم های وی
برغم پایان های تقریبا همگی تراژیک آنها،
احساس خفقان، آنچنان که مثلا هنگام تماشای
«زیر پوست شهر» بنی اعتماد به آدم دست می دهد،
نمی کنید.

در هر حال، آنچه در سینمای لوچ حائز اهمیت و تحسین برانگیز است
صرف نظر از موضوعات چالش برانگیزی که انتخاب می کند،
در نوع پرداخت واقع گرا و پرهیز از کلیشه های هالیودی آن است.
بنابراین، ممکن است خیلی با سینمای لوچ به عرش نروید ولی
مطمئن باشید جای مطبوعی می بردتان و لذتی نصیبتان می کند ماندنی!
...

برچسب‌ها:


نظرات:
سلام بهزاد جان
یکی از فوایدی که آشنایی چند ماهه با شما ریز بین تر شدن من نسبت به سینما بوده است. البته علاوه بر یادگرفتن "ساگجسشن" دادن که در همین مدت کوتاه باعث به وجود آمدن دوستی های جدید برایم شده است!!
طبقه گفته شما فیلم "اسم من جو است" را دیدم. خیلی زیبابه مسائل اجتماعی پرداخته بود. این روزها فیلمهای هالیودی با اینکه تک و توک عالی از آب در می آیند اما ذهن مخاطب را به سمت دنیایی رویایی و دست نیافتی سوق می دهد. این فیلم از آن دسته فیلمهایی بود که مسائل روز مره آدمها، مشکلات مادی، مشلات اجتماعی ناخواسته که در بسیاری از موارد در دام افتادگان ذاتا انسانهای منفی نیستند را نشان می دهد. جالب آنکه در این فیلم اولین بار بود که مفوم "معرفت" به معنی ایرانی، آنگونه که می گوییم فلانی آدم "با معرفتی" است، را مشاهده کردم. چون دست کم در این چند ماهه از این انگلیسیها "معرفتی" ندیدم.
آنجا که می گویید " من 38 ساله شدم و هنوز هیچ پخی نیستم" من را تکان داد. خوب من هم 28 ساله هستم!وقتی که 18 ساله بودم فکر می کردم 28 ساله که شدم چه پخی می شوم. اما حالا جرات ندارم فکر کنم 38 ساله که می شوم چه پخی می شوم!
آخر فیلم که گنگ ماند برایم جالب بود. به این فیلمها که آخرش گنگ است از لحاظ تکنیکی چه می گویند؟
با تشکر از معرفی بقیه فیلمهایی این کارگردان.
 
ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]