سه‌شنبه، دی ۱۱، ۱۳۸۰

 
شب يلدا- کيومرث پور احمد
خلاصه داستان فيلم
حامد احمد زاده، پس از اينکه همسرش ( مهناز ) را به همراه دختر کوچکش راهی خارج از کشور ( آلمان ) می کند، در می يابد مهناز قصد گرفتن پناهندگی از کشور سوئد را دارد. حامد با دغدغه اينکه آيا مهناز دوستش دارد يا نه، دار و ندارش را برای وی می فرستد و در اين مدت با زنی نا شناس به نام پريا ( که وسايل ممنوعه را برای او به خارج می فرستد ) تماس تلفنی دارد. مهناز طلاق می گيرد با ديگری ازدواج می کند و از سوئد پناهندگی می گيرد. حامد مطلع می شود مادرش در حال مرگ است، درمانده و مستاصل، در انتهای راه، پريا را می بيند که با دسته گل بزرگی پشت در ايستاده است.
* * *
پور احمد به کمک بازيگر مستعدی به نام محمد رضا فروتن، از يک فيلمنامه ساده و سر دستی، فيلمی می سازد که تماشاچی اش را تا انتها نگه می دارد و اين يعنی قوت کارگردانی. شب يلدا يک ملودرام خانوادگی است بی هيچ ادعای گزاف. اما در همين حد نيز نکات قابل تاملی در خود دارد که سعی می کنم به دو نکته اشاره نمايم.
زبان چيز ها
شب يلدا تقريباً به تمامی در يک لوکيشن ثابت ( آپارتمان حامد ) شکل می گيرد و از آنجا که پوراحمد زبان چيزها را می شناسد، می تواند بار سنگين روايت را ميان فروتن و آنها تقسيم کند. نرمی و لطافت صابون، انحنای اغواگرانه شيشه عطر زنانه و شميم آشنای آن، لباس های داخل کمد، عکس های قاب گرفته بر در و ديوار، فيلم های خانوادگی و ... هريک در موقعيتی خاص، مورد تاکيد قرار می گيرند. چيزها، چه در کلوز آپ هايی که فيلمبردار می گيرد و چه در بازی فروتن با آنها، حاوی بار احساسی و عاطفی بخصوصی می شوند که تماشاگر را از دلزدگی ناشی از تصاوير تکراری لوکيشن ثابت، نجات می دهد و البته دارای شخصيت شده بخشی از بار روايت را بر دوش می کشد. برای مثال انار آب لمبو شده ای که حامد آن را دور نمی اندازد، و دو باره بر آن مک می زند، بادش می کند و باز می مکدش، هويت ممتازی پيدا می کند که در پايان فيلم، يعنی زمانی که فاتحه هر چه عشق، زندگی و سرزندگی است خوانده شده، پوسيده اش در مشت حامد پودر می شود!
زن و گربه
نه، فروتن تنها بازيگر فيلم نيست. از چيزها گفتم ولی از گربه ملوس نگفتم. گربه ملوس از بدو راهی شدن مهناز، جای او را می گيرد. اگر نماد ها، اسطوره ها و افسانه ها را يکسره کنار بگذاريم و ناديده بگيريم، باز هم پوراحمد چنان فرايند اينهمانی گربه و زن را پر رنگ و قوی تصوير می کند که بدون اغراق نمی توانيم ميان ناز و ادا و کرشمه های گربه و زن از يک سو و بی وفايی و نمک کوری آنها از سوی ديگر، رابطه ای برقرار نکنيم. هر چند که پوراحمد قصد دارد با خلق پريا ( به عنوان نسخه زنانه داستان حامد ) از تندی آتش زبانش بکاهد ولی يک شبح تلفنی کجا و يک ما به ازای حی و حاضر کجا؟
پايان بد
پوراحمد با تجسم بخشيدن به صدای پريا و آوردنش به در خانه حامد، بزرگترين لطمه را به فيلم وارد ساخته است. چرا که آن تصور و تخيل عالی و متعالی که تماشاچی می تواند داشته باشد، را به سادگی از بين می برد. چيزی که رخشان بنی اعتماد در بانوی ارديبهشت از آن به خوبی پرهيز کرد و تا پايان فيلم، تماشاچی را در خماری ديدن روی آن صدای دلنشين و همراه دلارام گذاشت و به واقع اثری اصيل و ماندگار با تاويل های بی انتها و بی شمار در ذهن تماشاگر ثبت نمود. ای کاش پوراحمد نيز با چنين اثری دلپذير شب يلدا را به پايان می برد.
اطلاعات بيشتر درباره شب يلدا

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]