یکشنبه، تیر ۰۲، ۱۳۸۱

 
کاغذ بی خط ـ ناصر تقوايی
خلاصه داستان فيلم
رويا رويايی، همسر يک نقشه کش و مادر دو فرزندست. او به واسطه علاقه مفرطی که به نوشتن دارد به کلاس فيلمنامه نويسی می رود و به توصيه استاد، داستان زندگی خودش را دستمايه می کند.
* * *
يک
کاغذ بی خط، نامه ای برای هر کس و يا هيچ کس نيست. گيرندگان، زوج هايی اند از اهالی امروز. آنهم نه زوج های تازه، که زوج های چند ساله؛ زوج هايی که تندی آفتاب سوزان ماه عسلشان فروکش کرده و گرد تکرار بر زندگی مشترکشان نشسته و بی آنکه بدانند زورق به گرداب روتين های کشنده سپرده اند.
و بايد که از اهالی امروز بود تا در برابر چنين گردونه بی پيری ايستاد و چند و چون کرد. زن را فهميد، زنانگی را درک کرد و زناشويی را از نو شناخت. آگاهی بايد دغدغه باشد؛ آگاهی به خود. و گرنه که زمان ساعت ها ما را به اسيری عطش سيری ناپذير سرعت برای سرعت و کار برای کار می برد و از خود غافل و بيگانه می سازد.
کاغذ بی خط، زندگی پر ملال و کسالت بار را به گونه ای مفرح و سرشار از سر زندگی و کودکی، به رخ می کشد.
* * *
يک ميز گرد با کارگردان

نظرات:
با سلام به بهزاد عزیز که نقد فیلمهایش من را به تماشای فیلمهایی که ندیده ام می کشاند. فیلمهای ایرانی ای که در ایران هیچ تمایلی برای دیدنشان نداشتم!

نمی دانم چرا به جای نقد فیلم کاغذ بی خط به خلاصه آن بسنده کردی.
به نظر من کاغذ بی خط حکایت اکثریت جامعه زنان ماست که هم می خواهند چتر قاجار بالای سرشان باشد و دست در چاه درآمد مرد کنندو خرجی درآورند و هم می خواهند مانند زنان مدرن صبحها برای صبحانه کره شور و خاویار میل بفرمایند. برسر ویلای شمال نق می زنند و خود برای خریدن پنیر صبحانه از جیب مرد پول بر میدارند. کار در منزل را از طرفی بهانه می کنند برای کار نکردن و از طرفی از کار کردن در منزل نیز قرولند می زنند.

اما حکایت زن داستان ما، در یک قسمت از فیلم با مادرش و دوست مادرش مقایسه میشود. نشان می دهد که زن امروز ما خود از مشکل خود، که بیشتر درونی است تا ناشی از محیط بیرون، آگاه شده. سعی دارد حضور داشته باشد. حضوری که اولین گامش شناخت خود است، شناخت زندگی ای که ده سال پیش شروع کرده بود. درجایی میگوید که فیلم نامه هایش را می فروشد و با آن ویلا می خرد. حضوری پررنگتر از نسل قبل از خود که در طول سی سال زندگی کردن در کنار همسرانشان همان قدر تنها بودند که در یک سال بعد از فوتشان.

به امید روزهای بهتر برای جامعه زنان ایران که راه سعادت مملکت از درخانه آنها می گذرد.
 
آقا ما نقد نويس نيستيم كه، دلي نويسيم! حالا اسم اينجا را گذاشته ايم نقد فيلم، مثل همه چيز ديگرمان، بايد دنبال همه چيز درش باشي، الا همان نقد فيلم!... درباره تاريخ انقياد و بيداري زنان هم كه شما خودت اوستايي. باقي بقايت، جانم فدايت!
 
ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]