یکشنبه، شهریور ۳۱، ۱۳۸۱

 
نان و عشق و موتور هزار ـ ابوالحسن داوودی

داوودی فيلمساز متوسطی است که به جز خلق برخی لحظات قابل توجه، الباقی موتيف های درخشان و ايده های ناب را خنثی می سازد. از آن لحظات می توان به فصل آغازين فيلم اشاره کرد که با سکانس معروفی از سينمای فردين شروع می شود، بدون قطع در اتاق برزو دوری می زند و در نهايت با صحنه دعوای برزو و دزدان ناموس خاتمه می يابد. و البته تکه طنزی که از فرط اجرای ضعيف يخ می زند (شماره تلفن دادن دختر يا ناموس محله به برزو). از ديگر موتيف های درخشانی که اينچنين بی دريغ هدر می شود بايد به نوع مقابله انصار اشاره کرد با آن ماشين اصلاح و تيپ و هيکل و موتور؛ که البته به خودی خود جذابند ولی همگی خيلی بی حس و حال برگزار می شوند، ترفندها پيش از موعد لو می روند و آنهمه ظرفيت حرام می گردد.

داوودی در فيلم قبلی اش نيز اينچنين در بذل و بخشش بيهوده ايده های بعضاً بکرش، گشاده دست است. مرد بارانی در زمان خود (بلکه امروز) به لحاظ مضمون فيلمی پيشتاز به حساب می آيد. وی در اين فيلم بطور همزمان به دو مسئله مهم و پر مخاطره می پردازد. کاری که حتی امروز جسورانه محسوب می شود. از سويی طرح عشق يک مرد زن و بچه دار آنهم از موضعی همدلانه چيزی نيست که به سادگی بتوان از آن گذشت. و از سوی ديگر پرداختن به مسئله پرونده سازی های افراد فرصت طلب نان به نرخ روز خوار برای افراد شايسته و نخبه کشور در سال های پس از انقلاب که تا به امروز بر اريکه تکيه زده اند و می دانيم که چه لطماتی نه تنها به آن افراد که به کل کشور زده اند و متاسفانه می زنند.

بهر حال داوودی کارگردانی است قابل توجه که اگر بيشتر تلاش کند می تواند آثاری بهتر و ماندگار بسازد. از اين رو بود که حيفم آمد در اين خيل فيلمسازان باری بهر جهت ساز، ذکری و اشاره ای به او نکنم.
يک يادداشت بر فيلم

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]