پنجشنبه، آبان ۰۹، ۱۳۸۱

 
آوازهای سرزمين مادری ام ـ بهمن قبادی
خلاصه داستان
پدر، دو پسرش را برای ملاقات مجدد همسر سابقش، با خود همراه می کند؛ سفری در ميانه کردستان ايران و عراق.
* * *
آوازهای سرزمين مادری، همانند زمانی برای مستی اسب ها، فيلمی است ناتمام. فيلم هايی که برغم تمام تلاش های قبادی، از عنصر هنری سينما (يا به قول دوستم شمس، سينمايت) بی بهره اند. شايد بتوان اين نقيصه را بيش از هر چيز محصول بی توجهی کارگردان به جزئيات دانست. جزئياتی که وقتی فراموش نشوند و به درستی در کنار يکديگر قرار گيرند، کليت را جاندار و زنده، و سر شار از زندگی می سازنند.

از اين روست که آدم های قبادی، بدون بعد، دست ساز و گوش بفرمان اويند، و در نتيجه تهی از آدميت. برای او که دغدغه ای بجز تعريف کردن داستانش (آنهم در حد کليت آن) ندارد و می خواهد هر طور شده آنرا برايتان تعريف کند، آدم ها (که فرقی با چيزهای ديگر ندارند) اگر سر راه يکديگر قرار می گيرند، و اگر با يکديگر تعاملی(؟) دارند، همه عامدانه و از پيش طراحی شده است. تعاملاتی مکانيکی و صرفاً برای روايت قطعه ای از داستان. ديالوگ دکتر با پسر ميرزا در ابتدای فيلم کليت داستان را فاش می سازد و در برخورد دو برادر، در مواجهه ميرزا و پسرانش، ملاقات ميرزا و پيرزن، و ... بارها اين کليت تکرار می شود. هر کس ديالوگش را يکنواخت، بی روح و همچون درس پس دادن بچه مدرسه ای ها می گويد و می رود. نه چيز اضافه ای مطرح می شود و نه لحن و احساسی بروز می يابد.

تصاوير زيبا و دارای ترکيب بندی هم نه تنها کمکی نمی کنند بلکه بسيار متظاهرانه و در نتيجه آزار دهنده به نظر می رسند.

بهر حال فکر می کنم حاکميت روايت انحصارگرانه کارگردان بر فيلم موجب تهی شدن اثر از هر گونه بدل و بديلی گرديده، و آنهم باعث پوک شدن اثر و انسداد تاويل ها، و در نهايت عدم برقراری ارتباط با مخاطب شده است.

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]