پنجشنبه، اردیبهشت ۲۴، ۱۳۸۳

 
ادامه

حکايت دايی جان ناپلئون ايرج پزشکزاد و ناصر تقوايی است ديگر. در آنجا هم حافظه نابوده دايی جان در فرايند چک و چانه زدن با (و در واقع به ياری) مش قاسم (زنده ياد پرويز فنی زاده)، پيش چشمان حيرت زده، ناباور و حتی شيطنت آميز ديگران آفريده می شود.

دايی جان هم مانند ناپلئون در عين اينکه مختار و مطلق العنان دست اندر کار تحقق آمال و آرزوهای خويش است، اما لحظه ای هم از مداخلات و دسيسه چينی های ديگران در امان نيست. ديگرانی که همچون وی آنان هم مختار و مطلق العنان، دست اندر کار تحقق آمال و آرزوهای خويشند! پس اگر ناپلئون ناپلئون می شود و يا دايی جان ناپلئون می شود و يا ناپلئون دايی جان می شود، همه به درستی از حافظه ای سرچشمه می گيرند که در جريان تعقيب منافع درهم تنيده و دور و نزديک خود و ديگری، پيوسته آفريده و بازآفريده می شود.
* * *
حالا اين حافظه فرد است که اينگونه بازيگوشانه دست رشته اين و آن می شود و بسته به سود کسان، اعوجاج می پذيرد ببين حافظه جمعی يا همان تاريخ چه معجون در هم جوشی است...

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]