شنبه، اردیبهشت ۱۹، ۱۳۸۳

 
ادامه

کروساوا در راشامون و بيضايی در مرگ يزدگرد به ساخت اجتماعی واقعيت می پردازند.

واقعيتی که از زاويه ديد هر راوی به شيوه ای ساخته می شود. بدين ترتيب، واقعيت بيرونی متصلبِ واحدِ بی کم و کاست، تکثير می شود به تعداد راويان اما واقعيت نزد هر روای دست نخورده باقی می ماند.

نولان در ممنتو به ريشه می زند؛ اين بار واقعيت برای هر راوی است که می شکند و هزار تکه می شود. واقعيت کروساوا و بيضايی به واسطه زاويه ديدهاست که تکثر می يابد، اما نزد هر راوی واقعيت بی کم و کاست است. در حالی که مسئله نولان ريشه ای تر است و به چند و چون ساخت واقعيت نزد هر راوی می پردازد و به نحو بی نظيری آشکار می سازد که چگونه ساخت آن هم اجتماعی است.

واقعيت روزمره هر يک از ما، که می پنداريم به ياری حافظه و بدون دخالت ديگران ساخته و پرداخته می شود و به روشنی اين توهم را آنچنان در تک تک ماها تقويت می کند که آن را از هر واقعيتی واقعی تر می انگاريم، يعنی همين واقعيت پيش پا افتاده «من خودمم»،
در فيلم نولان بی هيچ ترحمی متلاشی و بی شکل می شود؛ واقعيتی نيازمند بازسازی در چک و چانه زنی با ديگران در عرصه زندگی اجتماعی...

* * *
ضمناً
کما هم چرند بود.
نظر وحيد درباره کما

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]