یکشنبه، دی ۲۷، ۱۳۸۳

 
ادامه
مسئله اصلی زیرزمین، ساخت واقعیت است و چگونگی شکل گیری، تصلب و تحول آن؛ منتها از زاویه ای بسیار مدرن که مبتنی است بر یک روایت کلان و اصلی از واقعیت و الباقی روایت ها فرعی و حاشیه ای...
دنیای زیرزمین، دنیایی است ساخته و پرداخته «مارکو»؛ اما دنیای مارکو ساخته و پرداخته کیست؟
...
مارکو دلسپرده ناتاشا ست؛ ناتاشا به فرمان او وارد زیرزمین می شود و نقشی که مارکو برایش مقرر کرده است، بازی می کند
در حالی که می داند چگونه مارکو عده ای را در دنیای وهمی به استثمار کشیده است، ولی به این بازی تن می دهد.
شاید چون منافعش ایجاب می کند،
شاید چون مارکو ـ هنرمند شاعر ـ آنقدر خوب دروغ می گوید که از هر راستی راستتر به نظر می رسد،
...
اما مارکو این همه را برای ناتاشا می کند
...
دنیای اصلی مدنظر امیر کوستوریکا، همان دنیایی است که مارکو بی رحمانه دست اندر کارش است تا منافعش را در هر حال و به هر صورت حداکثر سازد.
هر چند دنیایی است شاد و شنگول
و پر از جک و جانور بازیگوش از سر ناهشیاری
دنیایی از بس غیرانسانی
سبک و مفرح
و
البته در عین حال برای آنانکه همچون کارگردان ما می دانند و می فهمند بسیار تلخ و عفن
...
اما دنیای بی غل و غش اموات تنها دنیایی است که چون به جایی برنمی خورد همه را در کنار یکدیگر شاد و خوش و خرم به شادخواری و ترقص وامی دارد.
...
تراژدی آنجاست که پتار ساکن دنیای وهمی زیرزمین وارد دنیای واقعی روی زمین می شود و ناخواسته و ندانسته سر از معرکه دیگری می شود
یعنی دنیای وهمی که کارگردان دیگری ـ کارگردانی غیرواقعی در مقابل کارگردانی واقعی مارکو و یا کارگردانی واقعی تر کوستاریکا ـ برای بازسازی زندگی واقعی او
بر اساس روایت نه چندان واقعی مارکو درباره او
می سازد
و
در آن فرانتس مادر مرده را
که یکبار او را در مرز دنیای واقعی و غیرواقعی کشته بود
و او خود را به مردن زده بود در حالیکه واقعاً نمرده بود
بکشد
آنهم فرانتسی که در دنیای واقعی توسط مارکو کشته شده است
و اینبار فرانتس غیرواقعی در دنیایی غیرواقعی به دست پتار واقعی و به طور واقعی کشته می شود!
...

نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]