یکشنبه، اسفند ۰۷، ۱۳۸۴
چهارشنبهسوری (1384) اصغر فرهادی
خلاصه داستان فیلم
زنی به شوهرش بدگمان شده است.
مظنون اصلی زن آرايشگری است
که به تنهايی در آپارتمان روبروی آنان زندگی میکند.
کار بالا میگيرد ولی در آخر همه چيز انگار روبهراه میشود.
* * *
وظیفه منتقد و حکایت آوازهگری
داوری سنجیده، اصولی و بیرودروایستی را باید وظیفه اصلی منتقد و نقد دانست.
که اگر به این وظیفه عمل نکند، باید با کمال تاسف اذعان داشت که نوشتهاش
آگاهانه و یا ناآگاهانه در وادی آوازهگری ـ له یا علیه ـ موضوع غلطیده است.
و این مشکلی است که اینک سالهاست گریبان دوستان مجله فیلم را گرفته
و رها نمیسازد.
چه بسیار از خوانندگان که متذکر این آفت خطرناک شدهاند
و البته تاثیری نداشته است.
بهر تقدیر به حسب عادت
و در عین حال برای مشارکت در افتخار استمرار انتشار یک نشریه وطنی
آنهم در حوزه فیلم و سینما
فیلمخر هستم!
دیدم باز دست به یکی کردهاند در بالا بردن فیلمی و نادیده گرفتن دیگر(ان)ی
و لازم دیدم باب شکوه را باز کنم که ای دوستان قدری هوشیارتر، سنجیدهتر.
الغرض
چهارشنبهسوری سوژه روز دوستان است؛
با بالاترین امتیاز و چه اختلافی با دیگر فیلمها...
درست که از سینمای ما دیگر کمتر انتظاری میرود
و با تعطیلی دولت عشق، دولت هنرها هم سالهاست که در محاق بهسرمیبرد
ولی اگر چهارشنبهسوری بهترین فیلم این جشنواره است
آنهم با چنان فاصلهای
پس باید فاتحه سینمای ملی را جداً خواند.
که البته با آشنایی که با نوع نگاه
و شیوه شهرآشوبی
و دلمشغولی این دوستان در آوازهگری دارم،
.میدانم که نباید اینقدر هم نومید بود
بحران بازیگری
اگر بگویم مشکل اصلی فیلم بازیگری است، اغراق نکردهام.
صرف نظر از بازی متفاوت
و در اکثر مواقع جاندار
و مناسب و متناسب با موقعیتِ هدیه تهرانی،
ـ مثل بازی گیرای تهرانی در صحنه درددل زن با دوستش در حمام ـ
و بازیگر خردسال نقش امیرعلی
متاسفانه بازیها بسیار ضعیف
و عموماً بیروح
مثل بازی تکراری، پرسروصدا، و آزاردهنده فرخنژاد
در نقش شوهر خیانتکار
که دوست دارم با بازی فریبرز عربنیا
در نقشی مشابه در فیلم درخشان شوکران مقایسه شود
و بازی اصولاً نامناسب، تصنعی
و به شدت اغراق شده و ناهمگن با بازی دیگر بازیگران ترانه علیدوستی
در نقش نظافتچی کمبضاعت حاشینهنشین
که جز قرشمالبازی و عشوهگری دختر نازپرورده شمال شهری
در لحن و بیان و در حرکات و سکنات و ادا و اطوار
به نمایش نمیگذارد
...
کارگردانی
نقطه قوت چهارشنبهسوری را باید به درستی در کارگردانی آن دانست
که در فضایی محدود
و با میزانسنی دقیق کار را در بخش عمدهای از فیلم به خوبی پیشمیبرد.
اما در دو فصل افتتاحیه و اختتامیه فیلم
یعنی تا پایان تیتراژ
و پس از خارج شدن مرد، امیرعلی و روحی از خانه
فیلم انگار رهاشده
و دیگر از آن دقت و وسواس فصل اصلی و محوری
خبری نیست.
که حاصل آن در ابتدای اثر ناچسب از کار درآمدن
ـ به قسمی که می توان اين فصل پیش از تیتراژ را
بدون اينکه نقصی در کار ایجاد شود از فیلم درآورد ـ
و در انتهای فیلم کندی و در نتیجه افت ریتم یا ضربآهنگ شده است.
یخترین و ناچسبترین موقعیت نمایشی فیلم را فرهادی
در صحنه ملاقات مرد با زن نابکار کارگردانی کرده است
یا در واقع کارگردانی نکرده است!
و یا ایضاً صحنه بازگشت دختر نظافتچی به خانه و ملاقات با نامزد
که از این احمقانهتر نمیتوانست از کار درآید
و خوب بخشی از گناه آن را بر گردن نویسنده فیلمنامه باید گذاشت
نه کارگردان!
فیلمنامه
گسیختگی و سهپارگی فیلنامه را باید
عامل مهمی در راه پیدا کردن بیشتر مشکلات در فیلم دانست.
فصل افتتاحیه که قرار است اطلاعاتی درباره شخصیت دختر نظافتکار
و چرایی حضورش بدهد
جز از بین بردن لطف فیلم
از طریق دادن امکان کشف به تماشاگر
برای گرفتن اطلاعات از خلال اشارهها و نشانههای ظریف در فصل محوری
و به شیوهای غیرمستقیم
کارکرد دیگری ندارد
و در واقع
باعث لو رفتن بخشی از اطلاعات زمینهای
و بنابراین تکراری شدن آنها در فصل محوری فیلم شده است.
همین مشکل در فصل اختتامیه نیز به چشم میخورد.
هر چند در اینجا فیلمنامه فقط میخواهد تماشاگر را شیرفهم کند
و نگذارد
خدای نکرده با گره ناگشودهای در ذهن از سینما خارج شود
و لذتی ذهنی برای طول راه و روزها و هفتههای بعد با خود قاچاق کند.
باید مطمئن شویم که درست فهمیدهایم
مرد با زن همسایه رابطه غیرافلاطونی دارد؛
و این راه راه نادرست و بیسرانجامی است
که فرجامی به جز سرگشتگی و بیپناهی ندارد
آری، این است عاقبت افراد خطاکار!
و البته یک پیام اخلاقی کلیشهای دیگر
که مدتها بود نشنیده بودم:
عشق واقعی را باید در حاشیه شهرها
و در میان بی(کم)بضاعتهای طبقه پرولتر جست
و نه در شهرها و در میان طبقه منحط متوسط
و خرده بورژوای شهری!
* * *
یادداشت کوتاه همشهری کاوه بر فیلم
مهرزاد دانش
آتش در نیستان
خلاصه داستان فیلم
زنی به شوهرش بدگمان شده است.
مظنون اصلی زن آرايشگری است
که به تنهايی در آپارتمان روبروی آنان زندگی میکند.
کار بالا میگيرد ولی در آخر همه چيز انگار روبهراه میشود.
* * *
وظیفه منتقد و حکایت آوازهگری
داوری سنجیده، اصولی و بیرودروایستی را باید وظیفه اصلی منتقد و نقد دانست.
که اگر به این وظیفه عمل نکند، باید با کمال تاسف اذعان داشت که نوشتهاش
آگاهانه و یا ناآگاهانه در وادی آوازهگری ـ له یا علیه ـ موضوع غلطیده است.
و این مشکلی است که اینک سالهاست گریبان دوستان مجله فیلم را گرفته
و رها نمیسازد.
چه بسیار از خوانندگان که متذکر این آفت خطرناک شدهاند
و البته تاثیری نداشته است.
بهر تقدیر به حسب عادت
و در عین حال برای مشارکت در افتخار استمرار انتشار یک نشریه وطنی
آنهم در حوزه فیلم و سینما
فیلمخر هستم!
دیدم باز دست به یکی کردهاند در بالا بردن فیلمی و نادیده گرفتن دیگر(ان)ی
و لازم دیدم باب شکوه را باز کنم که ای دوستان قدری هوشیارتر، سنجیدهتر.
الغرض
چهارشنبهسوری سوژه روز دوستان است؛
با بالاترین امتیاز و چه اختلافی با دیگر فیلمها...
درست که از سینمای ما دیگر کمتر انتظاری میرود
و با تعطیلی دولت عشق، دولت هنرها هم سالهاست که در محاق بهسرمیبرد
ولی اگر چهارشنبهسوری بهترین فیلم این جشنواره است
آنهم با چنان فاصلهای
پس باید فاتحه سینمای ملی را جداً خواند.
که البته با آشنایی که با نوع نگاه
و شیوه شهرآشوبی
و دلمشغولی این دوستان در آوازهگری دارم،
.میدانم که نباید اینقدر هم نومید بود
بحران بازیگری
اگر بگویم مشکل اصلی فیلم بازیگری است، اغراق نکردهام.
صرف نظر از بازی متفاوت
و در اکثر مواقع جاندار
و مناسب و متناسب با موقعیتِ هدیه تهرانی،
ـ مثل بازی گیرای تهرانی در صحنه درددل زن با دوستش در حمام ـ
و بازیگر خردسال نقش امیرعلی
متاسفانه بازیها بسیار ضعیف
و عموماً بیروح
مثل بازی تکراری، پرسروصدا، و آزاردهنده فرخنژاد
در نقش شوهر خیانتکار
که دوست دارم با بازی فریبرز عربنیا
در نقشی مشابه در فیلم درخشان شوکران مقایسه شود
و بازی اصولاً نامناسب، تصنعی
و به شدت اغراق شده و ناهمگن با بازی دیگر بازیگران ترانه علیدوستی
در نقش نظافتچی کمبضاعت حاشینهنشین
که جز قرشمالبازی و عشوهگری دختر نازپرورده شمال شهری
در لحن و بیان و در حرکات و سکنات و ادا و اطوار
به نمایش نمیگذارد
...
کارگردانی
نقطه قوت چهارشنبهسوری را باید به درستی در کارگردانی آن دانست
که در فضایی محدود
و با میزانسنی دقیق کار را در بخش عمدهای از فیلم به خوبی پیشمیبرد.
اما در دو فصل افتتاحیه و اختتامیه فیلم
یعنی تا پایان تیتراژ
و پس از خارج شدن مرد، امیرعلی و روحی از خانه
فیلم انگار رهاشده
و دیگر از آن دقت و وسواس فصل اصلی و محوری
خبری نیست.
که حاصل آن در ابتدای اثر ناچسب از کار درآمدن
ـ به قسمی که می توان اين فصل پیش از تیتراژ را
بدون اينکه نقصی در کار ایجاد شود از فیلم درآورد ـ
و در انتهای فیلم کندی و در نتیجه افت ریتم یا ضربآهنگ شده است.
یخترین و ناچسبترین موقعیت نمایشی فیلم را فرهادی
در صحنه ملاقات مرد با زن نابکار کارگردانی کرده است
یا در واقع کارگردانی نکرده است!
و یا ایضاً صحنه بازگشت دختر نظافتچی به خانه و ملاقات با نامزد
که از این احمقانهتر نمیتوانست از کار درآید
و خوب بخشی از گناه آن را بر گردن نویسنده فیلمنامه باید گذاشت
نه کارگردان!
فیلمنامه
گسیختگی و سهپارگی فیلنامه را باید
عامل مهمی در راه پیدا کردن بیشتر مشکلات در فیلم دانست.
فصل افتتاحیه که قرار است اطلاعاتی درباره شخصیت دختر نظافتکار
و چرایی حضورش بدهد
جز از بین بردن لطف فیلم
از طریق دادن امکان کشف به تماشاگر
برای گرفتن اطلاعات از خلال اشارهها و نشانههای ظریف در فصل محوری
و به شیوهای غیرمستقیم
کارکرد دیگری ندارد
و در واقع
باعث لو رفتن بخشی از اطلاعات زمینهای
و بنابراین تکراری شدن آنها در فصل محوری فیلم شده است.
همین مشکل در فصل اختتامیه نیز به چشم میخورد.
هر چند در اینجا فیلمنامه فقط میخواهد تماشاگر را شیرفهم کند
و نگذارد
خدای نکرده با گره ناگشودهای در ذهن از سینما خارج شود
و لذتی ذهنی برای طول راه و روزها و هفتههای بعد با خود قاچاق کند.
باید مطمئن شویم که درست فهمیدهایم
مرد با زن همسایه رابطه غیرافلاطونی دارد؛
و این راه راه نادرست و بیسرانجامی است
که فرجامی به جز سرگشتگی و بیپناهی ندارد
آری، این است عاقبت افراد خطاکار!
و البته یک پیام اخلاقی کلیشهای دیگر
که مدتها بود نشنیده بودم:
عشق واقعی را باید در حاشیه شهرها
و در میان بی(کم)بضاعتهای طبقه پرولتر جست
و نه در شهرها و در میان طبقه منحط متوسط
و خرده بورژوای شهری!
* * *
یادداشت کوتاه همشهری کاوه بر فیلم
مهرزاد دانش
آتش در نیستان
اشتراک در پستها [Atom]