یکشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۴
باز هم چهارشنبهسوری
نخست فرارسيدن موسم مراسم سنتی چهارشنبه سوری را شادباش میگويم.
دو ديگر اينکه دوستان سن و سالدارتر تلخ گوشتی نکنند و
وضعيت نابسامان ما جوانان را درک کنند که
اگر نارنجکی می ترکانيم که گوش فلک را کر می کند و
زهره رهگذر بی خبر را آب، و
اگر دلمان غنج می زند سر به سر ماموران نيروی انتظامی بگذاريم و
حتی بدمان نمی آيد کتکی هم از آنان بخوريم و
شبی را هم در محبس بگذرانيم که
فردايش پيش رفقا بتوان پزش را داد و به اصطلاح کم نياورد
اينها همه از سر شور و نشاط جوانی است و
نيرويی که بايد يک جوری تخليه کرد و
هيجان طلبی است که هيچ جور ديگر ارضا نمی شود.
خلاصه اينجورياست.
اگر کمی هم جوانی خودتان را به خاطر آوريد،
به ما حق که می دهيد هيچ
خودتان هم از خمودگی درمی آييد و
دست می دهيد به دست ما تا با هم از روی آتش بپريم و
شبی بشود خاطره انگيزناک...
سه اينکه دوست سررشتهدار ناديدهای در جريده شريفه فروغ
زير عنوان «نگاهی به نقدی که بر چهارشنبهسوری نوشته شد!»،
بدجوری طومار نقد ما را بر چهارشنبهسوری به هم پيچيده است که
پيش از هر چيز دست مريزاد دارد و
ای ول که
به خواندن و نچ نچ بسنده نکرده و صاحب اين صفحه کليد را
قابل دانسته؛ آنهم به قاعده ده بند
بلکم يازده بند
...
خدايی حال دادی و
البت که حاجيت اينطوری بيشتر حال می کنه
تو نميری انگاری يکی دو پيک رفته باشم بالا
همچی گرم و نور بالا که نگو
دمت گرم
...
قبول هر سلامی عليکی داره
اصلاً سلام مستحبه ولی جوابش واجب
اينا همه قبول
ولی به تموم صفر و يکای کرکتر کرکتر خطت
باس سرفرصت از خجالتت درام
حاليته؟
پس نقداً
زت زياد.
نخست فرارسيدن موسم مراسم سنتی چهارشنبه سوری را شادباش میگويم.
دو ديگر اينکه دوستان سن و سالدارتر تلخ گوشتی نکنند و
وضعيت نابسامان ما جوانان را درک کنند که
اگر نارنجکی می ترکانيم که گوش فلک را کر می کند و
زهره رهگذر بی خبر را آب، و
اگر دلمان غنج می زند سر به سر ماموران نيروی انتظامی بگذاريم و
حتی بدمان نمی آيد کتکی هم از آنان بخوريم و
شبی را هم در محبس بگذرانيم که
فردايش پيش رفقا بتوان پزش را داد و به اصطلاح کم نياورد
اينها همه از سر شور و نشاط جوانی است و
نيرويی که بايد يک جوری تخليه کرد و
هيجان طلبی است که هيچ جور ديگر ارضا نمی شود.
خلاصه اينجورياست.
اگر کمی هم جوانی خودتان را به خاطر آوريد،
به ما حق که می دهيد هيچ
خودتان هم از خمودگی درمی آييد و
دست می دهيد به دست ما تا با هم از روی آتش بپريم و
شبی بشود خاطره انگيزناک...
سه اينکه دوست سررشتهدار ناديدهای در جريده شريفه فروغ
زير عنوان «نگاهی به نقدی که بر چهارشنبهسوری نوشته شد!»،
بدجوری طومار نقد ما را بر چهارشنبهسوری به هم پيچيده است که
پيش از هر چيز دست مريزاد دارد و
ای ول که
به خواندن و نچ نچ بسنده نکرده و صاحب اين صفحه کليد را
قابل دانسته؛ آنهم به قاعده ده بند
بلکم يازده بند
...
خدايی حال دادی و
البت که حاجيت اينطوری بيشتر حال می کنه
تو نميری انگاری يکی دو پيک رفته باشم بالا
همچی گرم و نور بالا که نگو
دمت گرم
...
قبول هر سلامی عليکی داره
اصلاً سلام مستحبه ولی جوابش واجب
اينا همه قبول
ولی به تموم صفر و يکای کرکتر کرکتر خطت
باس سرفرصت از خجالتت درام
حاليته؟
پس نقداً
زت زياد.
اشتراک در پستها [Atom]