سه‌شنبه، فروردین ۰۴، ۱۳۸۸

 

تئاتر به زبان فارسی در مسقط
نام نمایش: «در رستوران»
نوشته: موریس باریه (ترجمه ؟)
کارگردان: ناصر مردانی
دستیار کارگردان: حسین گوهر زاد
بازیگران: عباس صانعی و ناصر مردانی
نور، صدا، گریم ، مديريت محل اجرا و روابط عمومى: زهرا حق نجات، نيلوفر دولت ابادي و ايرج توفيقى.

دوست عزیز هنرمندم ناصر مردانی برایم از اجرای نمایش «در رستوران» موریس بایه در
مسقط (عمان) نوشته بود که با کمی دستکاری(!) تقدیم می شود:
«سلام،
نمایش «در رستوران» در شب های ۲۹ بهمن، ۰۱ اسفند و ۰۸ اسفند
(برابر ۱۸،۱۹،۲۶ فوريه ۲۰۰۹) در حیاط منزل آقای عباس صانعی در شهر مسقط
پس از یک سال تمرین (حدود ۴۰ جلسه) به روی صحنه رفت.

هر شب حدود ۲۰ نفر تماشاگر داشتیم که از ایرانیان مقیم شهر مسقط بودند.
تماشاگران از ۳ هفته قبل از شروع اجرا، شب آمدن خود را انتخاب می کردند و
مسول روابط عمومى را در جریان می گذاشتند.

هر شب پس از اجرا، برنامهٔ نقد و بررسی نیز داشتیم که
محل بحث و گفتگوی ما با تماشاگرانمان بود.
دکور، نور، لوازم صحنه، گریم و موسیقی و هر آنچه یک تئاتر نیاز دارد را
با توجه به توانايی و امکانات موجود فراهم کرده بودیم.
حتى پیش از شروع اجرا که راس ساعت ۲۱ هر شب آغاز می شد،
توسط خانم نیلوفر دولت ابادی همسر آقای صانعی (صاحب خانه)
توضیحاتی‌ برای تماشاگران داده می شد و پس از
چند درخواست و خوش امد گويی اجرا آغاز می شد.

بیشتر تماشاگران در یک چیز نظر مشترک داشتند و آن
غیرقابل انتظار بودن کیفیت کلی‌ کار بود که
گروه اجرا از این بابت بسیار به خود می بالیدند.
توجه کامل و دقیق تماشاگران را
از سکوت و همراهیشان در حین اجرا بخوبی می شد تشخیص داد.
نقدهای تماشاگران گاه بس دقیق و موشکافانه بود.

شب اول کار به لحاظ توجه به موضوع نقد و بررسی بهترین بود و
عمدهٔ مخاطبان تا آخر جلسه موضوعات را با دقت دنبال کردند.
شب دوم به لحاظ قدرت اجرا و نظرات گاه متضاد تماشاگران و
شب سوم بخاطر تاثیر پذیری کامل تا آخر اجرا که
از واکنش تماشاگران در پایان اجرا مشخص بود به نوعی از هم قابل تمیز بودند.

خود از نقطه نظر یک منتقد که به کار نگاه می‌کنم نکات زیر را می بینم:
روح و عمق نوشته در کارگردانی حفظ شده و
اصل موضوع که حکایت از درگیری های درونی‌ و برونی آدم های نمایش دارد
در کلیت کار دیده می شد.

موسیقی با ایجاد فضای اضطراب آمیخته با فانتزی در خدمت کار بود.
طراحی‌ صحنه ساده ولی‌ موثر است اما با لوازم صحنه در هماهنگی کامل نبود.
زوایای در‌ها و پنجره با آن ظرف‌ها و غذاهای کاغذ پیچ شده که
ابتکار جالبی بود در یک مسیر نبودند.
همینطور میز وسط که آن هم می توانست
با اضافه کردن چیزی شبیه کاغذ‌های دور ظرف‌ها و غذا‌ها
حالت غیرواقعی‌ به خود بگیرد تا کار یکدست تر شود.

بازی عباس صانعی، نقش مشتری را به عنوان آدمی‌ با دو روی کاملا متفاوت
نشان می دهد. درگیری مشتری با خود و دیگران.
او با هردوی آنها درگیر است و سر ناسازگاری دارد، مخصوصا با خودش؛
اما با هیچیک کاملا صادق نیست و
دایما در حال نشان دادن اوضاع به گونه‌ای است که واقعیت ندارد.
به عبارتی دروغ می گوید، هم به خود و هم به دیگران.
با این شکل بازی، عباس صانعی قسمت بیرونی این آدم را بخوبی باز می‌کند
اما در قسمت های درونی‌ حس درگیری با خود را کمتر القا می‌کند.
او بازی نرم و راحتی‌ را به نمایش می گذارد که
در تقابل با بازی کاملا برونگرایانهٔ ناصر مردانی آهنگ معتدلی به کلّ کار می بخشید.

ناصر مردانی کاملا نقش را به بیرون می ریزد و صریح تحویل تماشاگر می دهد.
کنش و واکنش‌های نمایشی در هر دو بازی ها دیده می شود و
پس از چند دقیقه نگاه کردن به کار فراموش می‌کنید که آنها در حال بازی هستند!
حرکات بدنی ناصر مردانی نیاز به کنترل بیشتر دارد که
یک علت آن شاید نبود چشم کارگردان در بیرون صحنه است.

نمایشنامه از موضوعی کاملا آشنا برای مخاطب ایرانی‌ خود برخوردار است.
آدمی‌ که در بیان واقعی‌ احساسش نسبت به اتفاقات اطراف در حضور دیگران کاملا مردد است و
توان به زبان آوردن محکم آن را ندارد و
آدم دیگری که متوجه این خصوصیت در اولی‌ شده و شروع به بازی با او می‌کند و
از این بازی دردناک و در عین حال خنده دار لذت می برد.
پیشخدمت اما در لحظه ی درمی یابد که این اوست که
از نظر مشتری نمی‌تواند به جهان اعلام کند که آدم بسیار با محبتی است! و
مشتری سعی‌ دارد با انجام این وظیفه به نوعی پیشخدمت را تشویق به شناخت قدرت ذاتی خود کند تا
از این راه گریزگاهی برای خود نیز دست و پا کرده باشد! اما
دیگر دیر شده است و پیشخدمت بازی را عوض می‌کند و
با تحقیر مشتری سعی‌ در تحریک و برای دست زدن به عمل می شود که
البته فرجامی جز فاجعه به دنبال ندارد.

محل اجرا بخوبی با فضای کار جور درمی‌‌آید و
حالتی رمزآلود به آن می داد که البته کمی فضای طنز آلود کار را تحت تاثیر قرار می داد.
محل نشستن تماشاگران از نظر تعداد مناسب بود اما از نظر دید مشکل داشت.
حرکت ها و میزانسن در خدمت مفهوم اصلی‌ متن قرار دارد و
جنبه‌های تصویری کار قابل قبول از آب درآمده.
تعظیم‌های پی‌ در پی‌ پیشخدمت و حرکت هایی که مشتری و پیشخدمت در اوایل کار دارند و
در هنگام صحبت کمتر با هم رودررو می شوند،
بیانگر عدم درک و تفاهم این دو نفر است که
در اواخر با حرکت های رو به هم و آمیخته با خشونت پیشخدمت، نشان از بروز فاجعه دارد.
با هر تابلویی که با حرکت ها در ذهن تماشاگر ایجاد می شود سعی‌ شده که
مفهوم مورد نظر در پس آن نیز القا شود که
از جنبه‌های قوی کار اجرا شده توسط این گروه می‌باشد.

امیدوارم این آخرین کار از این نوع نباشد و با همراهی دیگر هموطنان تداوم یابد.
از همه بخاطر سهمی کهدر بوجود آمدن این اتفاق فرهنگی داشتند سپاسگزارم و
یاد آوری می‌کنم که تئاتر بدون تماشاگر یعنی هیچ و با شما یعنی همه چیز.

نوروزتان خجسته باد».

ناصرجان،
دستت درد نکند و همگی خسته نباشید. به نظرم کاری کرده اید، کارستان!
امیدوارم حال که پس از مدتها جدایی ناگزیر دوباره با تئاتر همراه شده ای،
این همراهی تداوم یابد.

برچسب‌ها:


نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]