دوشنبه، مهر ۲۰، ۱۳۸۸

 
بي‌پولي (1387) حميد نعمت اله
خلاصه داستان فيلم
ايرج و سارا با نمايشي بسيار چشمگير از زوجي مرفه،
زندگي مشتركشان را جشن مي‌گيرند، ولي
با از كار بي‌كار شدن ايرج، بي‌پولي گريبان‌گيرشان مي‌شود و ...
* * *
فيلمنامه بي‌پولي حكم شمشير دو دم را دارد.
در عين اينكه مهمترين امتياز آن محسوب مي‌شود،
بزرگترين نقطه ضعف آن نيز به حساب مي‌آيد.
مضمون «بي‌پولي در عين پولداري» به خودي خود،
تازه و كنجكاوي‌برانگيز است.
اينكه عده‌اي از افراد جامعه دچار فقر و نداري باشند، موضوع تازه‌اي نيست و
به انحا مختلف دست‌مايه فيلم‌هاي سينمايي قرار گرفته است.
اما اينكه از سر و رويت نشانه‌هاي پولداري آويزان باشد، و بي‌پول باشي،
موقعيت غريبي است كه همه ناباورانه مي‌خواهند از چند و چون آن سر درآورند.

بنابراين، تا آنجا كه از مضمون اصلي فيلمنامه انتظار مي‌رود،
علاقه و كنجكاوي تماشاگر را تحريك مي‌كند، و
بايد گفت موفق عمل مي‌كند.
اما مشكل بي‌پولي از اين به بعد است كه
گريبان‌گير فيلم مي‌شود و آن را زمين مي‌زند.

نقطه ضعف فيلمنامه بي‌پولي از زاويه
يك فيلمنامه متعارف و به اصطلاح كلاسيك
از آنجا ناشي مي‌شود كه فاقد مركز ثقلي روشن و آشكار است و
برعكس عنوان افشاگرانه فيلم،
نه بي‌پولي كه
در حد فاصل بي‌پولي و تظاهر به پولداري سرگردان مي‌ماند.
از همينجاست كه هادي مقدم‌دوست و حميد نعمت‌اله
در تعريف داستان كمدي خود دچار لكنت مي‌شوند و
به قول معروف طنز در غالب صحنه‌هاي فيلمنامه‌اشان [شكل] نمي‌گيرد.

براي مثال قرار است اين موقعيت كميك باشد كه
ايرج (بهرام رادان) با ساعت پونصد هزار توماني و
شلوار دويست هزار توماني و كت هفتصد هزار توماني،
كنار تلويزيون پلاسماي صفحه بزرگ يك ميليون توماني نشسته و
قنبرك گرفته كه پول ندارم و اينها همه پز و كميسيون است و
نمي‌شود به هيچ عنوان به پول نزديكشان كرد! يا
تغيير موضع شكوه (ليلا حاتمي) در نيمه دوم فيلم
از زن توسري‌خور به توسري‌زن (برعكس موضع ايرج كه
از مقام شوهر قلدر به مرد زن ذليل تنزل پيدا مي‌يابد) كه هيچكدام نمي‌گيرد.

چرا؟ چون منطق داستان ايجاب نمي‌كند!
به عبارت ديگر
منطقي كه مقدم‌دوست و نعمت‌اله در فيلمنامه بي‌پولي تعبيه كرده‌اند،
منطق منسجم و يكدست، و در عين حال
به ضرورت اقتضاي فضاي داستان باورپذير نيست.
براي مثال اگر در همان موقعيت بالا تماشاگر درمي‌يافت كه
ساعت مچي ايرج بدلي است و يا
تلويزيون چيزي جز ماكتي از تلويزيون نيست و يا
آپارتماني كه به ظاهر اجاره كرده‌اند در واقع
ملك خويشاوندي دور است كه كليد آن را به اين دو سپرده‌اند و
از اين قبيل اگرها،
آن وقت شايد موقعيت كميك مورد نظر شكل مي‌گرفت. و يا
در مثال تغيير موضع زن و شوهر فيلم،
اگر آن بالا و پايين رفتن‌هاي مواضع به جاي اينكه
در فاصله كل فيلم اتفاق بيفتد،
در فواصل كمي از هم اتفاق مي‌افتاد و
بلافاصله از توسري‌خور به توسري‌زن و برعكس، تغيير مي‌كرد،
شايد طنز مورد نظر شكل مي‌گرفت.

البته همه بار ناكامي بي‌پولي را نبايد بر دوش فيلمنامه گذاشت.
نعمت‌اله در مقام كارگردان هم
در اجراي منسجم و يكپارچه فيلمنامه،
موفق عمل نكرده و اينطور به نظر مي‌رسد كه
مقهور ستاره‌هاي پرشمار و تابلوهاي متعددي شده است كه
هر يك به خودي خود سرشار از ريزه‌كاري و جزئيات اجرا شده ولي
روابط منطقي آنها نه تنها با يكديگر، كه
با خط اصلي داستان هم چندان معلوم نيست.

به علاوه، از خيل بازيگران ريز و درشت بي‌پولي
بيش از ارائه بازي‌هاي تكراري و كليشه‌هاي تلويزيوني انتظار مي‌رود.
انتظاري كه برآورده نمي‌شود.
تو گويي نعمت‌اله بازيگران را به حال خود رها كرده و
آنان هم بدون كمترين وسواسي،
تن به قالب‌هاي تكراري پيشين داده‌اند.

براي نمونه بهرام رادان به ويژه در نيمه دوم فيلم
با آن صداي شكسته آدم معتاد،
كماكان علي سنتوري را بازي مي‌كند و يا
ليلا حاتمي كه هنوز از قالب ليلا مهرجوي بيرون نيامده است.
...

برچسب‌ها:


نظرات: ارسال یک نظر

اشتراک در نظرات پیام [Atom]





<< صفحهٔ اصلی

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

اشتراک در پست‌ها [Atom]